سرماخوردگی دخملی
دخملیم چند روزیه که سرماخورده اصلا هم حوصله هیچ کاریو نداره دوشنبه شب ساعت 3 صبح بود که دیدیم نفس ایلین کوچولو میگیره و به سختی نفس میکشه (خروسک گرفته بود)زودی با بابایی بردیم کلینیک فارابی اونجا از دکتره می ترسیدی وقتی بهش نگاه میکردی فکر کنم از ریش پروفسوریش میترسیدی وقتی میخواست معاینه ات کنه زودی میپریدی بغل بابایی ونمیزاشتی معاینه ات کنه اونشب دوتا امپول زدیم برای چند ساعتی خوب شدی روز بعدش باز عصری تب کردی یکی از امپولات مونده بود رفتیم اونرو هم زدیم و برگشتیم خونه منم گفتم که خوب شده فرداش رفتم سرکار وقتی برگشتم دیدم چشمهای دخملیم خمار شده و حوصله هم نداره مامان جونی میگفت از وقتی بیدار شده یه ریز گریه کردی و خوب نشدی با دایی ناص...
نویسنده :
نسرین
12:10